ناطور جاده

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

A letter from Iran 1

جمعه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۴، ۱۰:۱۸ ب.ظ

سلام ج. جان!

امیدوارم خوب باشی!

دو سه روزی هست که اینترنت نداریم، نشد جوابت را در تلگرام بدهم. همین است که با ایمیل دانشگاه و انتشار در وبلاگ برایت می‌نویسم. حال همه‌ی ما خوب است و تو هم باور کن! ما آمده‌ایم جایی خارج از شهر، فردا که شنبه است برمی‌گردم تهران ببینم خانه سر جایش باشد. دلم برای خانه تنگ شده، یکمی نگران دزد و اینها هستم و این حجم بی‌خبری از تهران هم اذیتم می‌کند، ولی جز این خوبیم.

ا. و ت. از خانه‌شان تعریف می‌کردند که یک پناهگاه وسطش ساختند، وقتی که پدافند‌ها فعال میشد هندزفری می‌گذاشتند و کارشان را می‌کردند. آن‌ها هم به طرز خنده‌داری نگران مبل‌هایشان بودند که تازگی ۹۰ میلیون پول دادند خریدند. ترس از جان بعد از یک مدت عادی‌تر می‌شود ظاهرا، با خودت فکر می‌کنی بر فرض هم که جنگ تمام شد و ما ماندیم، کی قرار است دوباره مبل بخرد؟ بعضی چیزها را هم که نمی‌شود، مثلا فرشی که مادربزرگت بافته، کتابی که گوشه‌اش یادداشت نوشتی. مسخره است ولی همین چیزها بهانه‌ی برگشت به زندگی می‌شود. 

آنتوان دوسنت اگزوپری یک کتابی دارد به اسم پرواز شبانه، بی‌نهایت زیباست و به نظرم وقت داشتی بخوان. یک شبی را توصیف می‌کند که با دوستش در پرواز بودند و گم می‌شوند، هیچ نوری را در هوا نمی‌بینند که سمتش بروند و سوختشان رو به پایان بوده. یک بار نوری پیدا می‌کنند و یک ربعی به سمتش می‌روند، بعد می‌فهمند نور ستاره بوده و سوختشان را الکی هدر دادند. در همین احوال آشفته، یک پیام تلگرافی می‌آید که به خاطر یک چیز مسخره جریمه شده‌اند. می‌گفت انگار همان برگ جریمه امیدشان شده، انگار چیزی منتظر آن‌ها هست، حتی شده یک برگ جریمه.

با ا. آمده بودیم موهایش را کوتاه کند، الان زد و تمام شد و این نامه یه پایان می‌رسد.

پ.ن: اصلا نگران ما نباش، عکسهایی که دست تو هست هم یک جوری برای من امیدواری است، وگرنه که نگران نباش.

 

دوست تو

مطهره

  • مطهره

جنگ‌نوشت

پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۴، ۱۰:۰۵ ب.ظ

بعد از ده سال، از سر بی‌اینترنتی و استیصال آمدم اینجا بنویسم. جنگ اینترنتم را ملی کرده و بین همون ۲-۳ آدرس فارسی که بلدم، همین بیان یکیشان بود. هشت سال از آخرین پست من می‌گذرد، این مدت جای دیگری می‌نوشتم که الان به آن دسترسی ندارم. هیچ راهی به دنیای بیرون ندارم، اینجا را هم قاعدتا کسی نمی‌خواند، ولی می‌نویسم که از این جنگ یک کلامی از من باقی بماند.

  • مطهره