A letter from Iran 1
سلام ج. جان!
امیدوارم خوب باشی!
دو سه روزی هست که اینترنت نداریم، نشد جوابت را در تلگرام بدهم. همین است که با ایمیل دانشگاه و انتشار در وبلاگ برایت مینویسم. حال همهی ما خوب است و تو هم باور کن! ما آمدهایم جایی خارج از شهر، فردا که شنبه است برمیگردم تهران ببینم خانه سر جایش باشد. دلم برای خانه تنگ شده، یکمی نگران دزد و اینها هستم و این حجم بیخبری از تهران هم اذیتم میکند، ولی جز این خوبیم.
ا. و ت. از خانهشان تعریف میکردند که یک پناهگاه وسطش ساختند، وقتی که پدافندها فعال میشد هندزفری میگذاشتند و کارشان را میکردند. آنها هم به طرز خندهداری نگران مبلهایشان بودند که تازگی ۹۰ میلیون پول دادند خریدند. ترس از جان بعد از یک مدت عادیتر میشود ظاهرا، با خودت فکر میکنی بر فرض هم که جنگ تمام شد و ما ماندیم، کی قرار است دوباره مبل بخرد؟ بعضی چیزها را هم که نمیشود، مثلا فرشی که مادربزرگت بافته، کتابی که گوشهاش یادداشت نوشتی. مسخره است ولی همین چیزها بهانهی برگشت به زندگی میشود.
آنتوان دوسنت اگزوپری یک کتابی دارد به اسم پرواز شبانه، بینهایت زیباست و به نظرم وقت داشتی بخوان. یک شبی را توصیف میکند که با دوستش در پرواز بودند و گم میشوند، هیچ نوری را در هوا نمیبینند که سمتش بروند و سوختشان رو به پایان بوده. یک بار نوری پیدا میکنند و یک ربعی به سمتش میروند، بعد میفهمند نور ستاره بوده و سوختشان را الکی هدر دادند. در همین احوال آشفته، یک پیام تلگرافی میآید که به خاطر یک چیز مسخره جریمه شدهاند. میگفت انگار همان برگ جریمه امیدشان شده، انگار چیزی منتظر آنها هست، حتی شده یک برگ جریمه.
با ا. آمده بودیم موهایش را کوتاه کند، الان زد و تمام شد و این نامه یه پایان میرسد.
پ.ن: اصلا نگران ما نباش، عکسهایی که دست تو هست هم یک جوری برای من امیدواری است، وگرنه که نگران نباش.
دوست تو
مطهره
- ۰۴/۰۳/۳۱
اینترنتها قطع شده و ارتباطهای انسانیم کمرنگ و محدود. جنگ باعث شده فکر کنم تنها در جهان پرتاب شدم. بیش از پیش نیاز به شنیدن و خوندن بقیه انسانها دارم.
اومدم دنبال یه سرویسدهنده وبلاگ گشتم که با اینترنت ملی کار کنه و از لیست بلاگهای بروزشده این نوشته رو پیدا کردم.
بهترین چیزی بود که بعد از جنگ خوندم. امیدوارم باز هم بنویسی. زود به زود بنویسی. اصلا گزارشهای روزانه بنویس. مراقب خودت هم باش.
پینوشت: راستی کدوم شهرید؟ ما تهرانیم. امشب زلزله سمنان، اینجا رو هم لرزوند.